پــرواز تا خــدا

سنگر شهید علیرضا حجتی

پــرواز تا خــدا

سنگر شهید علیرضا حجتی

پــرواز تا خــدا

دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند، وگرنه در هنگام راحتی و فراغت و صلح چه بسیارند اهل دین...
شاید جنگ پایان یافته باشد اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت؛ زنهار این غفلتی که من و تو را فرا گرفته ظلمات جهنم است، چه جنگ باشد و چه نباشد راه من و تو از کربلا می گذرد، باب جهاد اصغر بسته شد باب جهاد اکبر که بسته نیست!!!
**شهیـــد سید مرتضی آوینـــی**

ســـلام و نــــور
به سنگر پاسدار رشید اسلام بسیجی شهید، علیرضا حجتی خوش آمدید.
اینجا منزلی است برای همه ی آنهایی که می خواهند لحظه ای از زمین خاکی بکنند و به آسمان سلام دهند. اینجا حضور کسانی را حس می کنی که دیگر جسم خاکی ندارند و جزئی از فرشته ها هستند و تا خـــدا پـــرواز کردند ."جهت سلامتی امام زمان(عج)، تعجیل در امر فرج و شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا، مخصوصاً شهیـــد علیـرضــا حجتـــی صلوات"

پیوندها

اهمیت نماز اول وقت...

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۲۵ ق.ظ

جانم فدای امام نقی علیه السلام

پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۵۵ ق.ظ



این پست به کوری چشم همه دشمنان اسلام، شیعه، ائمه معصومین مخصوصاً حضرت علی النقی الامام الهادی علیه السلام می باشد لطفاً ادامه مطلب را هم دنبال کنید....

حسین جانم...

سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۳۹ ق.ظ

مصلحت اندیشی ...

سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۰۸ ق.ظ

هفت سین عاشقی...

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۴۹ ب.ظ

گوش مالی خدا...

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۲۵ ب.ظ


منبع : کتاب یازهرا سلام الله علیها

نماهنگ التماس(نوای وب)

جمعه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۰۵ ب.ظ

نماهنگ التماس به مناسبت ایام فاطمیه،

کاری از بچه های هیئت خودمون (هیئت انصارالحسین(ع) یزد)

برای دریافت کلیک کنید.

آخرین جمعه سال (دلنوشته خودم ...)

پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۵۲ ب.ظ



آقا جان ســـلام...
برای من بی آبرو جمله ای نیست در شان تو، ولی من می نویسم.می نویسم برای تو،می نویسم و امید دارم به بخشایش خدا و لطف تو....با همین امید است که نفس می کشم.....


بقیه در ادامه مطلب...

ای که مرا خوانده ای...

سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۵۰ ق.ظ

ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده ...

شهدا ممنونم که امسال هم مرا قابل دانسته و دعوت کرده اید حالا که مرا خوانده اید

شما را به پهلوی شکسته زهرا(س) قسم میدهم رها نکنید...

نایب الزیاره همه دوستان مخصوصا خانواده عزیزتر از جانم و دو نفر از عزیزانم که

خیلی التماس دعا گفتند هستم.

حلال بفرمایید...

کم کم که به روزهای آخر سال نزدیک میشیم. حس و حال عجیبی به دلم رخ میده...

بی درنگ دلم به یادت می افته ... به یاد حماسه آفرینی  مردانت درغربت خاکی

کربلایی می افته ... به یاد غروب های با صفایی که دل در طلوع دوباره آن جان دوباره

خواهد بخشید ... به یادآنها که به اشتیاق رسیدن به مقصد عشق و سر منزل مقصود

بهانه را در تو دیدند ... به یاد شبهایی که مردانت در نماز شبهایشان از عمق جان با

معبود خود عشق بازی می کردند ...  به یادسنگرهایی که نمی دانند با زبان بی زبانی

بگویند بر سربازان خمینی (ره) چه گذشت ... به یاد آن مردان عاشورایی که با ذکر یا

حسین (ع) خود، دشمن بعثی را آنچنان در سرزمینت به خاک و خون کشیدند ... به

یاد سردارانت که می افتم بغض دلم را می شکند و مجال سخن را از زبانم می

رباید...

ادامه....

 

یا صاحب الزمان شرمنده ایم...

جمعه, ۹ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۳۰ ق.ظ


*یا صاحب الزمان شرمنده ایم*

یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند.

هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند.

لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...

برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند.

از اینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود... کاش می آمد ...

خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئیس ...

خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم میکرد که حتما بیایند...اگر نیایید

دلخور میشوم.

دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند.

تدارک هم دیده بود. آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند،خوش نمی گذرد بدون آنها!!!

بهترین تالار شهر را آذین بسته ام. چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید

باشند تا مجلس گرم شود.

آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود...

همان شبی که هزار شب نمیشود. همان شبی که همه به هم محرمند. همان شبی

که  وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان

شهر محرم میشود این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند

فهمیدم... همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.

آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید. همان شبی که

داماد هم آرایش میکند.

همه و همه آمدند حتی دایی و ...اما .....................

کاش امام زمانمان "عج" بود. حق پدری دارد برما... مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود،

اما آقا آمده بود. به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند: (ورود امام زمان"عج" اکیداً ممنوع!)

دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک! ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم

می توانستم بیایم....

مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید. (آخه امامان پدر معنوی ما هستن)

دخترم من آمدم اما ...

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دختردعا کرد....

یا صاحب الزمان شرمنده ایم ..