
از شرمندگی چیزی ندارم که بگویم فقط این را می خواهم مراببخش که هنوزم که هنوز است حضور شما را درک نکرده ام ...
گناهانم زنجیر به پاهایم زده و پرده بر چشمانم افکنده و نَفسَم افسارم  را در دست گرفته....
آقا جان مددی کن تا آزاد شده دست شما باشم... 
- ۱۶ نظر
- ۰۵ آبان ۹۹ ، ۱۰:۲۷
