آخرین جمعه سال (دلنوشته خودم ...)
پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۵۲ ب.ظ
آقا جان ســـلام...
برای من بی آبرو جمله ای نیست در شان تو، ولی من می نویسم.می نویسم برای تو،می نویسم و امید دارم به بخشایش خدا و لطف تو....با همین امید است که نفس می کشم.....
آقای من،دلم از همه جا و همه کس پر است،دلم عجیب بی قرار نبودنت است..دلم بهانه گیر شده...چشمانم را هم که دیگر نگو،فقط منتظر فرصت اند تا بارانی شوند..با هر حرفی،با هر نگاهی آرام آرام اشک می ریزند و رسوایم می کنند...
امیدوارم حالت از دست من خوب باشد، منی که جز شرمندگی برای شما چیزی ندارم، دلم بد جور گرفته حالم تعریفی ندارد...
امشب، شب جمعه آخر سال است ...
تمام جمعه های این یک سال گذشت،جمعه هایی که از کنار بعضی ها بی تفاوت گذشتم و از کنار بعضی ها با دلتنگی...جمعه هایی که یک وجه اشتراک داشتند و آن انتظار بود...
سالی که برای خیلی ها خوب و برای خیلی ها بد بود ... به عقب که می نگرم می بینم کاری نکرده ام که شما را راضی کنم! نمی دانم؟ خودتان بهتر از هرکس میدانید چکاره ام...
چقدر بدبختم من، هنوز به این باور نرسیده ام که شما حاضر و ناظر بر اعمالم هستید و میبینید مـــرا و میبینید مـــرا و میبینید مــرا...
آقایم فقط اینرا بدانید قصدم جسارت به شما و دهن کجی به خدا نبوده و بگذارید به پای غفلتم...
آقاجان امسال هم با همه خوبیها و بدیها رو به پایان است و چقدر بد بختیم که تو را ندیدیم هر چه بر سرمان می آید حقمان است، همه چیز دست خودمان است اما قدر نشناسیم و اینقدر سرگرم این دنیا شده ایم که یادمان رفته خدایی هست! امام زمانی هست! آخرتی هست و....
آقاجان خودت برای ظهورت دعا کن ...
به امید اینکه سال جدید سال ظهور مولا باشد...
" اللهم عجل لولیک الفرج "
آخرین جمعه سال است...
کجایی آقا؟؟؟
یامهدی
ممنون که سرزدید...