داروی مؤثـــر
اومد و بهم گفت: میشه ساعت 4 صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟
ساعت 4 صبح بیدارش کردم ، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون
بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت ، اما نیومد ... نگرانش شدم
رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و توش نماز شب می خونه و زار زار گریه می کنه
بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصف جون کردی می خواستی نماز شب بخونی
چرا به دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم؟
برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم ، چشمای من مریضه ، دلم مریضه
من شانزده سالمه چشام مریضه چون توی این شانزده سال امام زمان عج رو ندیده
دلم مریضه ، بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم
گوشام مریضه ، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم ....
خاطره ای از زندگی شهید صاحب الزمانی
روای: آقای زرگران " همرزم شهید"
یک بیمار پردرد نوشت :
خدایا!
کار من از چشم درد و گوش درد و مریضی دل گذشته
کور و کر و دل مرده شدم
معرفت شهید صاحب الزمانی ام آرزوست ...
کاش بتونم اهل داروهایی بشم که این بنده ی شانزده ساله ات مصرف کرد و خیلی
زود خوب شد ...
کاش ...
اللهم الرزقنا ...